توضیحات
کمکم سرعت لنج بیشتر شد و از اسکله خارج شدیم. جاشوها تندتند حرکت میکردند و هرکدام مشغول کاری بودند. خالوخلیل، که برادر بیبی و برادرزن ناخدا بود، بلندتر از ناخدا سر جاشوها داد و هوار راه میانداخت، اما کسی از او ناراحت نمیشد، چون دستوردادنش هم با شوخی بود و همه با جان و دل به حرفهایش گوش میکردند. خالوخلیل خیلی شوخی میکرد و همهچیز میگفت، ولی همیشه مواظب بود کسی را ناراحت نکند. او سواد درستی نداشت، اما یک روانشناس حرفهای بود. چون هرکس ناراحت میشد، حتی اگر میخواست ناراحتیاش را پنهان کند، خالوخلیل این را زود میفهمید و به سراغش میرفت تا ناراحتیها را از بین ببرد.
به دل دریا زدیم. دلفینها پابهپای لنج ناخدا زارعباس با ما به دل دریا زدند. دلفینها در کنار ما، در دریا، میرقصیدند، بالا و پایین میرفتند و همیشه لبخندبرلب به ما نگاه میکردند. ناخدا زارعباس برای دلفینها غذا میریخت….
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.