معرفی کتاب «راز قبرستان»
مقدمه استاد مینو فرشچی
داستان «راز قبرستان»، نويسنده: صديقه جاويدى بوشهرى
داستان «راز قبرستان» از تجربههاى جدى نگارش داستان به شيوهی «جريان سيال ذهن» در داستاننويسى دوران معاصر است. داستان را كه مىخواندم ذهنم در آمدوشدى مداوم بين فضاى ترسيمشده در اين داستان و اتاق شازده احتجاب با بوى نا و ديوارهاى شكسته و عكسهاى موريانهخوردهی روى ديوارههاى اتاق شازده بود در شاهكار زندهياد «هوشنگ گلشيرى».
داستان «راز قبرستان» با صحنهی بسيار جذاب قهوهخانه شروع مىشود و مرد قهوهچى اولين راوى روايتى غريب است. روايتى رعبآور و پُرابهام در برزخ بين شك و يقين كه كشش زيادى در ذهن خواننده ايجاد مىكند تا او كنار «صابر» بنشيند و بهدقت قصه را دنبال كند تا چيزى از نظرش دور نماند. قصهی آغازين، قصهی رقابت عشقى بين «مراد» و «غلام» به خاطر جلب نظر «دختر نايب» است كه عاقبتى ناخوش دارد و مبارزهی تنبهتن دو جوان عاشق منجر به جراحت و نقص عضو دائم مراد مىشود و اين آغاز كوبنده به خواننده پيشآگاهى و هشدار مىدهد كه بهتدريج شاهد لايههايى پيچيدهتر از اين هزارتوى وهمانگيز خواهد بود. لايههاى رمزآلودى كه هركدام بهتنهايى از جذابيت كامل داستانى برخوردارند و خواننده را به دنبال خود مىكشانند. نكتهی توجهبرانگيزى كه در كل داستان موج مىزند نافرجامبودن عشقهاست. عشقها يا ناتمام مىمانند و يا پايانى فاجعهبار دارند. عشق غلام و مراد به دختر نايب، عشق عبدى و جيران و…؛ حتى علاقهی هوسناك زنی که مدیر بخش نوزادان پرورشگاه است به خاطرخواه گردنكلفتش. بچهها كه نشانهی زندگى هستند به دنيا نمىآيند و اگر به دنيا مىآيند باز هم تقدیرشان زندگی نیست. اشارهام به صحنهی بسيار قوى و البته غمانگيز مرگ دستهجمعى نوزادان پرورشگاه است، كه بر اثر آلودگى آبجوش به زهر مارمولكى كه در كترى جوشيده، بعد از خوردن شير خشك، به خواب ابدى مىروند. صحنهاى كه با كمترين اشاره، روابط آدمهاى مسئول مراقبت از نوزادان را نشان مىدهد و سكانسى را مىسازد كه بهتنهايى يك فيلم كوتاه درخشان است. از شرح بيشتر اصل قصه پرهيز مىكنم ولى نمىتوانم شرايط زمان و مكانى را كه نويسنده در آن زيسته ناديده بگيرم. نويسندهی بوشهرى با تجربهی رشد و نمو در منطقهی جنگى و زيستن در دوران جنگ هشتسالهی ايران و عراق ذهن خود را به هر سو پرواز مىدهد. در جايى خوانده بودم كه در سالهاى بين جنگ جهانى اول و دوم، كه عصر شكوفايى هنر مدرن محسوب مىشود، احساس ناامنى خاطر و بىاعتمادى هنرمند نسبت به جهان خارج باعث شد تا هنرمند به درون خود پناه ببرد و سفرى به ناشناختهها را آغاز كند. جريان سيال ذهن زاييدهی ناامنى مادى و معنوى بود و هنوز هم در شرايط سخت، پناهى براى نويسنده است. شيوهی جريان سيال ذهن در آثار «ويرجينيا وولف»، «ويليام فاكنر» و «جيمز جويس» بهراحتى قابل درك و دريافت است. در اولیسس نوشتهی جيمز جويس، كه به نظر مىرسد از برجستهترين نمونههاى اين شيوه است، جريان سيال ذهن با آغازها و پايانهاى ناگهانى خواننده را مجذوب مىكند. جملاتى كه گاهى بىارتباط به نظر مىرسند در بخشى ديگر رمزگشايى مىشوند و معنا پيدا مىكنند. در داستان «راز قبرستان» «عشق» اسم رمز ارتباط است؛ ارتباط آدمها و ارتباط حوادث و وقايع. و اين در حالي است كه عشق براى خود نويسنده هم جذاب است و هم ناشناخته. نويسنده به دنبال جذابيت و كشش براى كشف اين پديده با كنارگذاشتن شيوهی خطى و رايج نگارش در تاريكترين و دستنيافتنىترين گوشههاى ذهن به جستوجو مىپردازد كه حاصلش این داستان زيبا و خواندنى است.
با آرزوى موفقيتهاى مداوم براى سركار خانم صديقه جاويدى بوشهرى، نويسندهی توانا، اميدوارم آثار بيشترى از ايشان در دسترس عموم قرار گيرد.
مينو فرشچی